سلام بر شما
تصمیم دارم، نکته بسیار ظریفی را با شما درمیان بگذارم.
من مشاور دانشجویان، در برخی دانشگاهها در حوزه راه اندازی و پیاده سازی ایده های مفید در جامعه هستم.
معمولا شکل کار اینگونه است که دانشجویان، ایده های خود را به همراه برنامه و طرح پیشنهادی برای پیاده سازی آنرا ارائه میدهند و من تلاش میکنم با طرح سئوالات آنها را متوجه موضوعاتی که لازم است به آن توجه بیشتری کنند مینمایم، بله همان کوچینگ،
خیلی مواقع سئوالات من باعث توجه آنها به چیزهایی میشود که تابحال در مورد آن فکر نکرده اند و یا اهمیت آنرا به اندازه کافی، درست تخمین نزده اند، برخی مواقع اما متوجه میشوم، نه تنها از سئوالات من چیزی دستگیرشان نمیشود، بلکه از پایه و اساس، با موضوع مورد اشاره در طرح ناآشنا یا حتی بیگانه هستند!!!
تا اینجای کار قابل انتظار و با کمی اغماض، قابل پذیرش و اصلاح است، اما کار وقتی سخت میشود که متوجه میشوم، طرز تفکر و بینش برخی از آنها به قدری، سطحی و … است که نیاز است از ابتدا، الفبای اندیشیدن و فکر کردن را به آنها بیاموزانم!
این هم چیز تازه ای نیست، قطعا همه شما در زندگی با چنین افرادی برخورد داشته اید و روبرو شده اید و احتمالا، آدرنالین خونتان، افزایش یافته و غدد سمپاتیک و پاراسمپاتیکتان، دچار تعارض معنا داری شده اند!
آنچه غیر قابل تحمل یا اصلاح است این است که اغلب این افراد، به قدری اعتماد به نفس کاذب و خود باوری افراطی دارند که هرچه آنها را مستقیم یا غیر مستقیم، صریحا یا بطور تلویحی، متوجه اشتباه یا خریتشان میکنم، باز هم در کمال نشاط و سرزندگی، تصمیم خود را مبنی بر عملی سازی طرح ناکارآمد و بی حاصل خود تکرار میکنند و اینجاست که من متوجه نکته ای میشوم!
این افراد خود را بینهایت میدانند و وقتی دانش خود را با دانش هر شخص دیگر، که از نظر اونها هر مقداری باشد مهم نیست! جمع میکنند باز هم بر مقدار بینهایت آنها چیزی افزوده نمیشود، و این دلیل عدم توجه به توصیه ها و هشدارهای دیگران در آنهاست.
امروزه این چنین افرادی در جامعه کم نیستند و انواع و اقسام آنها را در موقعیت ها و سبک های مختلف و در سطوح اجتماعی و … میتوان مشاهده کرد، ویژگی مشترک این افراد این است که حاضر به مقایسه هیچ مفهومی با مفهوم ذهنی خود برای ترجیح بهترین آنها نیستند،
فردا که در جمع اجتماع قرار گرفتید، کمی به اطراف خود نگاه کنید، حتما یکی از آنها را نزدیک خود میبینید،
مدتیست تصمیم دارم، در ازای ارائه خدمات مشاوره بی حاصل به این افراد، حق سختی کار درخواست نمایم.