سلام
من حمید خدری هستم و میخواهم یکی از زیانبارترین، اختلالات فکری و تصورات بی اساس بشر را که هرچه زمان میگذرد، شدیتر و قوی تر میشود را به شما معرفی نمایم.
البته این بیماری! مربوط به سالهای اخیر نیست، در طول تاریخ، همواره بوده اند کسانیکه تصور میکرده اند که هرآنچه لازم است را میدانند و هر آنچه میدانند هم، کاملا صحیح است، از اینرو نیاز نمیبینند، که حتی اندکی بیاندیشند، یا به سخن کسی، گوش دهند و یا نکته ای بیاموزند!!!
ذهنیت این افراد نه تغییر میکند، به این معنی که اصلاح شود، و نه خالی میشود، به این معنی که فراموش شود، و نه چیزی بر آن افزوده و تکمیل میگردد!!!!
ذهنیت و تفکر این چنین افرادی، برای همیشه بسته است! درست مانند یک قوطی کنسرو دربسته،
خدا میداند، زندگی کردن، کار کردن، معاشرت کردن و شاید بهتر بگویم، تحمل کردن این افراد چقدر کسل کننده و زجر آور است.
و این مشکل وقتی شکل فاجعه بخود میگیرد که این افراد، تصمیم گیرنده و تعیین کننده امور مهمی باشند، در چنین شرایطی وضع بسیار سخت و طاقت فرسا میشود.
این افرا د معمولا از خودشان تصوری غیر واقعی و مبالغه آمیز دارند، هرچند شاید به زبان نیاروند و عنوان نکنند، اما در رفتارشان قابل درک است.
نه تنها خود را بیشتر و بزرگتر از آنچه هستند میبینند، بلکه اساسا خود را چیز دیگری غیر از آنچه هستند میبینند!!!
نه تنها رفتارها و تفکرات این افراد، آلوده به توهم آگاهی و فهم کامل است، بلکه سخنان و نظراتشان نیز بوی تعفن خود آگاه بینی و دیگر ناچیزبینی میدهد، بطوریکه ترجیح این است که تمامی سخنانشان را دور بریزیم و نشنویم!!!
من هم مانند دیگران، در زندگی خود، در جای جای لحظاتم، گرفتار و دچار ارتباط با چنین موجوداتی! بوده ام و تا کنون بارها و بارها سعی کرده ام این افراد را متوجه این بیماری خطرناکشان کنم، اما یکی از ویژگیهای این افراد، مسخ شدنشان، به معنی عدم توجه به دیگران و محیط و واقعیت هاست.
و متاسفانه، هر چه تکنولوژی های ارتباطی و امکانات تبادل اطلاعات در زندگی انسانها توسعه می یابد، بشر متوهم تر میشود، از این بابت که تصور میکند، خیلی میداند!
آدمهای امروزی به مراتب گرفتارتر و بیمارتر از نسل های قبلی خود هستند.
این از طرز زندگی کردنشان، قابل درک است.